6 ماهگی
دخمل گلم تو شش ماهگی مامان رفت سرکار تو عشقم از صبح تا ظهر تو خونه تنها بودی عزیزم تازه مامان بزرگ اینا هم رفتن تهران و واسه همین تو پیش خاله مامیتا بودی خاله کتی و پارمیس هم دو هفته ای اومدن پیش ما و یه شب رفتیم شهر بازی
دخملم تو شش ماهگی بابا رو میگفتی عزیزم خیلی باهوشی خانم
تازه روز جهانی کودکم بود یه عالمه عکس داریم
عکاسام با دختر خاله وقتی اومده بود منو قشم نگه داره
عاشق اسباب بازی هات هستی
سوار ماشینتم شدی و هی دکمه هاش رومیزنی و ذوق میکنی
روز جهانی کودک رفتیم پارک همه عکاسا داشتن ازت عکس میگرفتم و بقیه هم کنجکاو شدن اومدن ببینن چه خبر مامانی خیلی ترسیده بودم گفتم الان که دخترم رو چشم کنن از بس که خشکل و نازی عروسکم
یه لبخند قشنگ دیگه
اینم یه عکس با آقا شرک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی