شاینا شاینا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

شاینا احمدلو

آقای منوچهر آذری و سوت بلبلییییییییییییییییییییییییییی

1392/11/15 12:15
نویسنده : مامانی
605 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم چقدر شما از اجرای آقای آذری خوشت اومده بود چقدر میرقصیدی و خوشحال بودی خنده تو همه آرزوی منه شادی تو همه حاجت منه

شاینا

الهی مادر قربون اون مظلومیتت بشه که اینقدر خانمانه و مظلوم نشستی عزیزم ایشالله هیچ وقت تو زندگی بهت ظلم نشه و هیچ وقت به هیچ کس این اجازه رو ندی هیچ وقت اجازه نده که کسی به صرف اینکه فکر میکنه میتونه و زورش بیشتره بهت ظلم کنه همیشه یادت باشه زور به بازو نیست به شناخته بودن نیست به بزرگی جثه نیست به عقل به بزرگی دله به پاکی روحه، روح تو پاک ترینه عزیم تو بهترینی عزیزم خیلی دوست دارم برات حرف بزنم خیلی دوست دارم برات بنویسم ولی نمیدونم چرا تا شروع به نوشتن میکنم اشکام میاد مامان جونم من عاشقتمممممممممممممممممممممممممممممم

 

بریم بقیه ادامه مطلب

 

راستی توی جشن خواننده مهدی مقدم هم بود که با شما و عسل جون عکس گرفت که چقدرم آدم خوب و مهربونی بود

راستی توی جشن خواننده معروف مهدی مقدم هم بود که شما و عسل جون باهاشون عکس گرفتید که چقدرم شخصیت خوب و مهربونی داشت

شاینا

 

شاینا

 

اینم یکم از پای کوبی شما تو جشن

شاینا

ووووووووووووووووووووووووووو

 

شاینا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

فاطمه ............شاينا خانم پرنسس قشم
15 بهمن 92 21:16
غزاله جون دلنوشته هات ويترين احساسات عميق مادرانه ات به شاينا ست انشاالله هميشه در كنار هم خوش باشيد.اميد وارم خدا به همه ي ما هنر ظلم نكردن و زير بار ظلم نرفتن رو بده مرسی عزیزم نظر لطفتتون ایشالله
✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿
15 بهمن 92 21:20
عجبا ای عجب ماشالا اینقدر معروف شدی که منوچهر آذری و مهدی مقدم هم به زانو در آوردی گلم انشالا که همه ی دعاهای مامانی خوبت در حقت برآورده بشه
مامان جون
24 بهمن 92 1:22
شاینا جونم رفتی تهران منم خیلی دلم برات تنگ شده برای مامان جون گفتنات و ... وبلاگتو دیدم تمام خاطرات برام زنده شد دوست دارم عزیزم
✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿
26 بهمن 92 21:37
سلام مامانی بازم اومدید قم و افتخار ندادید باشه اشکالی نداره ما دوست داریم شما راحت باشید دلمون میخواست هم شاینا جون و ببینیم هم شما رو البته هر طور راحتید گلم راحتی شما شرطه شاینا خانوم و ببوسید عزيزم ما هم خيلي دوست داشتيم شما و گل پسملتون رو ببينيم چهارشنبه اومديم به قصد برگشت روز جمعه ولي چون با ماشين خواهرم اومده بوديم يه كار فوري پيش أؤمد كه بايد حتما ماشين رو عصر جمعه برميگردونديم واسه همين عصر پنجشنبه ساعت ٦ برگشتيم حتي مادر جونم نديديم خونه هيچ كس نتونستيم بريم ايشالله شما بياين قشم
✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿
27 بهمن 92 15:04
قربونت عزیزم در خانومی و مهربونی شما شکی نیست
پروانه مامان اوین
6 اسفند 92 9:47
به به جیگر طلا با بزرگان عکس میندازه آخ بغزال چرا این جوجو انقد لاغر شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای پروانه جون کجایی دلم خیلی برات تنگ شده دخملی چطوره ؟ خبری ازت نیست دختر دلمون همه برات تنگ شده خدایی آره لاغر شده من دیگه به خوردنش گیر نمیدم هر چی خورد خورد هر چی هم نخورد دیگه نه خودم رو اذیت میکنم نه اون رو