روز پدر
بابایی گلم مامانی داره اینا رو از طرف من داره مینویسه
بابایی بدون که بدون تو زندگی برای ما خیلی سخت میشه من همیشه شبا منتظر لحظه ای هستم که تو میای خونه و منو بغل میکنی اون لحظه ای رو که منو میبری پارک و با تمام عشق و وجود دنبال من میکنی که یه وقت چیزیم نشه وقتی منو میبوسی و با تمام لذت میگی دخترم این دختر منه
منم تازگیا فقط شما روبوس میکنم و مامانی یکم حسودی میکنه ولی تا حالا به کسی نگفته بابا جونم امیدوارم که 120 سال سالم وسلامت کنار من و مامان باشی تا بتونیم به خوشبختی زندگی کنیم چون بدون هیچ کدوم از شماها زندگی برای من لذتی نداره
میخوام واسه باباجونی و آقاجونیم هم بنویسم
باباجونی خیلی ازت دورم ولی همش تلفنایی که به مامانی میکنی و میپرسی شاینا چطوره حرف میزنه و راه میره میخنده میشنوم و میدونم چقدر دلواپس و نگران من هستی و دوستم داری منم عاشقتون هستم و دوستتون دارم
آقاجونی شما خیلی واسه من زحمت کشیدی و خیلی منو دوست داری و همیشه کنار من هستی همتتون رو خیلی خیلی دوست دارم